محل تبلیغات شما



میخواستم از پنج شنبه که همون  دیروز بود چالش پنج صبح بیدار شدن رو لجرا کنم تا عادت کنم به همین روال.ساعت پنج خیلی پر انرژی بیدار شدم اما ساعت شیش و نیم خوابم برد تا ساعت نه :/ تصمیم گرفتم کم کم به این هدف برسم و بعد اجراش کنم *-*

.

امشب خیلی خواب عمه هام رو دیدم.ناراحتم میکنن.همینکه تو دنیای واقعی میبینمشون و تا مرز انفجار پیش میرم خیلیه.نمیدونم هدفم از دیدن این خوابا چیه :(

.

چهارشنبه روز خیلی بدی بود.یکی از دوستای خیلی خیلی قدیمیم یه کار احمقانه انجام داد.از مدرسه رفت بیرون و سوار ماشین دوست پسرش شد و گفت زنگ بعد قاطی بچه هایی که تو حیاطن میاد تو.اما خب همون لحظه که رفت دهمیا از پنجره دیدن و لو رفت.دلم برای پدر و مادرش میسوزه.اینجا شهر بزرگی نیست.یچیزی که بشه اول بزرگش میکنن بعد دهن به دهن میچرخونن.میتونید حدس بزنید آبروشون الان در چه حالیه!!

اابته به این هم باور دارم که آدم باید جواب نادونیاشو بگیره.اما اگه به کاراش ادامه نده.بگذریم.

.

فردا امتحان فیزیک هماهنگ با مبحث آزمون و پرسش دینی.اینارو بخونم و بعدش درسای دیگه رو.هیلی بابت آینده نگرانم.ترازام نوسانی شدن.چندتا آزمون اول خوب بد از شیش هزار پایین نمیومدم اما بعدش یبار شیش یبار پنج.دو تا ازمون قبل شیش و شیشصد شدم و خب میخواستم پرواز کنم.چون روشم جواب داده بود اما بعدش ریدم به همه ی برنامه هام.نمیدونم چراـنمیتونم به برنامه پایبند باشم و خودمو با شرایط وفق بدم.

دلم نمیخواد برم تربیت معلم.پدر و مادرم سی سال جون کندن و چیشد.به شغلشون توهین نمیکنم اما با اون چیزی که من میخوام خیلی خیلی متفاوته.باید از پسش بربیام.میترسم از آینده ی نامعلوم :(

.

رسما خیلی تنهام.تو مدرسه راهمو از همه جدا کردم.نمیتونم زیاد باهاشون صمیمی بشم.خیلی زیاد دلم میخواد سال بعد غیرحضوری بخونم و از طرفی شرایط خونه و همکاری بقیه نامشخصه.پریسا روز به روز دردسرهاش بیشتر میشه.نمیخوام ازش خسته بشم اما تابحال تصور هم نمیکردم اینقدر بیشفعال بشه.مامان هم با اینکه همیشه حواسش هست اما طفلی پیر شده.نمیدونم.از خودم مطمئنم برای غیرحضوری خوندن اما شرایطو باید در نظر بگیرم.بعضی وقتا حس میکنم از شدت فکرای جورواجور سرم ورم کرده.کاش غول چراغ جادو میگفت آرزو کن و من میگفتم این شرایط جور بشه من با خیال راحت بشینم درسمو بخونم.فقط همین.

بابا امروز ساعت پنج صبح رفته فرمانداری و تا نصفه شب که همه ی روستاهارو برن برنمیگرده.این کرونا هم سر و کله ش پیدا شده هی میترسم یکیمون بگیریم :(((

آدرس اینجارو فعلا فقط به یه نفر دادم.نمیدونم چرا انقد گشادم.کم کم آدرسو به بقیه هم میدم *-*

برم درسامو بخونم.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مسعد سلیتی